متن زیر پیشتر در سایت کافهداستان منتشر شده (اینجا) و با اجازهی نویسنده و سایت مذکور در اینجا بازنشر میشود.
زنجیرههای علت و معلولیِ غریببودن
سعیده امینزاده
یادداشتی بر مجموعه داستان مخلوقات غریب»، نوشته حسین سناپور، نشر چشمه
سایۀ غرایب همه جا روی سر آدمهاست. آنها روی پیوستاری از پدیدههایی که انسان را به اندکی تعجب وامیدارند تا آنهایی که او را به وحشت میاندازند، کشیده شدهاند. گاه روی اشیاء و طبیعت جاریاند و گاه در خرق عادات معمولی که از طبیعت انتظار میرود، خود را نمایان میسازند. غرایب از این رو چنین عنوانی به خود گرفتهاند؛ مسألههایی که پا را از دایرۀ شناختی ما و از دنیای پیرامون فراتر میگذارند و طبقهبندیهای مرسوممان را جابهجا میکنند. اما مرز میان امر عادی، یا غریب کجاست؟ جهانِ داستان همواره این پرسش را به چالش کشیده است.
در مجموعه داستان مخلوقات غریب» حسین سناپور نیز چنین چالشی پیش روی مخاطب قرار گرفته است. پاسخی که در داستانهای این مجموعه به پرسش کلیدیِ غریببودن» داده میشود، شاید بیش از همه به عملکرد غرایب مربوط باشد؛ آنها عاری از آن خاصیت و رفتار طبیعی هستند که ازشان انتظار میرود. تمامی غرایب این مجموعه انساناند، اما با اعوجاج و فاصلۀ بسیار از طبیعت انسانیشان. هر داستان با رویکردی متفاوت به استقبال غرایب میرود. مثلاً در داستان هور خشک این رویارویی انگار تماماً میان طبیعتی است که به بدویت و بکربودن تمایل دارد، با انسانی مدرن که هر آنچه که رفاهش را تهدید میکند، از سر راه برمیدارد. اما در داستانی همچون پرسه زن این مواجهه میان آدمهای غیرطبیعی و موجودی فراطبیعی رخ میدهد.
موقعیتها نیز در این مجموعه داستان نقشی حیاتی در خلق غرایب دارند. هرچه درجۀ تهدید موجودیت برای آدمها بالاتر میرود، رفتارهاشان از استانداردهای معمول انحراف بیشتری مییابد و از مرز عادیبودن فاصلۀ بیشتری هم میگیرد. تنازع بقا چیزی است که اغلب شخصیتهای مجموعه با آن دستوپنجه نرم میکنند. در یکی دو داستان مجموعه، موقعیتهایی اینچنین خطیر، به اوج خود میرسند. از جمله در داستان کوک که آدمها باید میان ماندن در کشتی در حال غرق و یا انداختن خود در قایقهای کوچک نجات و همراهشدن با دیگرانی که هیچ سنخیتی با خود در آنها نمیبینند، دست به انتخاب بزنند. آنچه البته در این جا اتفاق میافتد خلاف روحیۀ مبارزهطلبی یک موجود برای حفظ حیات خویش است. نوازندگانی که شخصیتهای کلیدی چنین داستان پُر فراز و نشیبی هستند، در نهایت تصمیم به نفی بقای خویش میگیرند و غریببودن را اینگونه رقم میزنند. گاهی موقعیتها بسیار سهل و ممتنع به نظر میرسند و بالقوه در آنها توان چندانی برای خلق چیزی عجیب نیست، اما بهتدریج به سمت ایجاد آن پیش میروند. در دو داستان این همه بالا و دو به دو به وضوح چنین اتفاقهایی میافتد. در این همه بالا از وضعیت رویارویی عادی یک راننده تاکسی و یک مسافر و طی مسیری نسبتاً کوتاه، به شرایطی غریب میرسیم که آدمها در تحلیل آن دچار چندگانگی و تناقض میشوند. در دو به دو این موقعیت به ظاهر سادۀ قرارگرفتن در یک کافۀ بی سر و صداست که به سمت ایجاد فضایی موهوم با آدمهایی که هم خود غریباند و هم دیگران را غریبه مییابند پیش میرود.
بخش دیگری از چالش این مجموعه با زنجیرههای علت و معلولی غریببودن و این پرسش است که چرا پدیدهها اینطور به سمت عجیببودن میروند؟ پاسخ بیشتر داستانهای کتاب به چنین سؤالی تلویحی و با پیشکشیدن شواهد ریز و درشت بسیار است. از جمله این که فضا آنقدر تنگ و محدودکننده میشود که شخصیت درگیر در موقعیت به سمت غیرعادیبودن سوق داده میشود و گریزی از آن ندارد. در داستان جایی که مردهها میخوابند این ساختار طبقاتی جامعه است که به آدمها سبک زندگیِ خارج از عرف طبیعی را تحمیل میکند. گاهی دست تقدیر و عوامل ماورای طبیعی به میان کشیده میشود و مثلاً در داستانِ دوم شخص قاتل شخصیت اصلی که زمانی رقمزنندۀ فجایعی بوده، پس از سالها به پای خود به محل وقوع فاجعه باز میگردد و به ناچار به انتقام تن میسپارد. اما داستان مردی از فولاد به صراحت از چراییِ غریببودن میگوید: از جملههای حکیمانهی او هم جا میخوردیم و هم لذت میبردیم، اما باز میپرسیدیم. میگفتیم: تا کی میخواهی با این هیبت ما را بترسانی؟»
میگفت: نمیخواهم شما را بترسانم.»
پس این هیبت برای چی است؟»
برای محافظت. محافظت خودم از شما.»
ما این قدر ترسناکایم؟»
خودتان نه. آن چیزهایی که گاهی ناخواسته توی رفتارتان هست، یا توی سرتان.»
عنصر زمان هم در رقمزدن پدیدههای عجیب نقشی پررنگ دارد. در داستان هور خشک دو گروه متعلق به دو زمان متفاوت رو به روی هم قرار میگیرند و این زمان است که تعیین میکند کدام میتواند پیروز میدان باشد. در داستان کتاب زمان همین گذر زمان است که روی اشیاء و آدمها گرد فراموشی میریزد و درگیری شخصیت اصلی هم با همین فراموشی است.
مکان هم در ساختن فضای غریب کمک میکند. آدمهای داستان جایی که مردهها میخوابند در جایی جز حاشیۀ شهر نمیتوانند جا بگیرند، همانگونه که در داستان هور خشک چیزی جز اقلیم نمیتواند اینطور در تعیین سرنوشت آدمها تأثیرگذار باشد و در دوم شخص قاتل ابعاد فاجعه با ارجاعات مکانی است که قابل تعریف میشود.
اما مهمترین مؤلفه در شکلدهی غرایب در این کتاب چیزی جز روابط انسانی نیست. آنچه در رهگذرِ تحولات زمانی و مکانی و موقعیتی دستخوش تغییری اساسی میشود همان روابط آدمهاست. مدرنیته، فقر، تفاوتهای نسلی، طبقاتی و فرهنگی، تهدید زندگی و هر آنچه که بر سرتاسر فضای مجموعه سایه افکنده، رفتار شخصیتها را در قبال هم دچار تحول میکند و از آنها آدمهایی خیالپرداز، جنگجو، منزوی، اوتیستیک، بدبین و در مواردی حتی ضد اجتماعی میسازد. مخلوقات در این مجموعه غریباند چون نمیتوانند راهی در مسیر طبیعی و در محدودۀ عرف معمول، برای روبهرو شدن با همنوع خود بیابند. اینگونه است که مخلوقات غریب» بیش از همه از جهانی سخن میگوید که در آن انسانها بهرغم تمامی پیشرفتهاشان، در برقراری ارتباطی مؤثر و معنادار دچار مشکلاند و گذر زمان نیز بر وخامت این شرایط میافزاید.
هم ,داستان ,غرایب ,میشود ,روی ,آدمها ,است که ,این مجموعه ,به سمت ,در این ,را به ,مجموعه داستان مخلوقات
درباره این سایت